دست نوشت های تورج شش بلوکی علمداری



تجربه معنادار وضعیتهای زندگی ، بخشی از هدف اثر هنری در نگهداری و انتقال معناهاست. از این رو هدف اثر معمارانه وجودی ساختن معماری است ، معناهائی که در محیط حضور دارند و با تحلیل وجوه فضا و خصلتهایش ، محیطی کامل و فراگیر را به معنای عینیت بخشی گوهر مکان نمایان می سازد. به تعبیر هایدگر که می گوید : فضاها هستی خود را از مکانها می گیرند و نه از فضا ، پدیدار شناسی مکان بر آن است تا بر پایه دریافت و فهم انسان از محیط که آنرا در طبیعت ، شهر ، ساختمانها و در کل چیزها متمرکز و شرح میدهد ، خصلتهای محیطی را آشکار سازد. سطوح محیطی یا Environmental Levels یعنی رابطه میان مکانهای طبیعی و انسان ساخت Man-Made مبنای درک انسان از طبیعت و ساختار طبیعی برای رسیدن به پایگاه وجودی خویش است. هر آنچه را دیده و تجربه کرده است میسازد هرجا طبیعت صورتی مرکز یافته دارد او یک میدان می سازد و در جائی که به یک سمت و سو اشاره دارد یک مسیر میسازد.در عین حال انسان تمایل به تکمیل وضعیت موجود و آنچه را که فاقد آن است دارد. انسان با درک خود از طبیعت و نمادین سازی به واسطه عینیت بخشی به مکان و نمایان سازی خصوصیات آن با آزاد کردن معنا در ارتباط با انسان و اندامهای حسی انسان که از اهداف وجودی ساختن معماری است ، محل را به مکان تبدیل می کند. جهت یابی و هویت بخشیidentify برای تحصیل  پایگاه وجودی انسان به عنوان اعمال روان شناختی مبنای مبانی نظری و برنامه ریزی معماری است. لذا عناصر و کیفیتهای محیطی و خصلتها به معنای آشنائی با یک محیط و تشخص خاص آن محیط بوده است. انسان شهری مدرن ، ارتباط خودش را با محیط طبیعی تا حد روابط خرد فرو کاسته است و در عوض او بایستی با چیزهای انسان ساخت در ارتباط باشد مثل خیابانها ، خانه ها و ماشینها، اما بایستی این حقیقت را درک کنیم که انسان بخشی از محیط یکپارچه است.


 امروزه دو نوع معماری مدرن مورد بحث است، یکی معماری عمومی و استاندارد شده که متکبر و آزاردهنده است و دیگری معماری خصوصی که معمولا بر الگوهای منطقه ای مبتنی است و به شکلی هماهنگ با طبیعت و معماری و چشم اندازها و فضای شهری موجود در می آمیزد. مکانهای فرهنگی ، تجاری ، فضاهای اجتماعی و مدنی ، دینی ، میدانها ، تماشاخانه ها ، پل ها و . عناصر نمادین و عمومی هر شهرند که به همراه عناصر طبیعی و تاریخی و عناصر حیاتی و کلیدی اجزاء تشکیل دهنده ساختار شهر را تشکیل می دهند. شهر ها حاصل ترکیب سه عامل است : بستر طبیعی ، عناصر انسان ساخت و جامعه انسانی. 


هدف اثر معمارانه ایجاد شرایط مساعد جهت فعالیتهای ضروری و اختیاری با تحلیل وجوه فضا و خصلتهایش در جهت پاسخدهی به حواس انسانی،لازمه شکل گیری فعالیتهای اجتماعی در فضای شهر می باشد. تنوع فعالیت‌ها در فضای شهری، یک الگوی مرکزی مشخص را پدیدار می‌کند . فعالیت‌های ضروری هدفمند ؛ یعنی فعالیت‌هایی که مردم معمولاً مجبور به انجام آن‌ها هستند: رفتن به محل کار یا مدرسه، انتظار در ایستگاه اتوبوس و تحویل کالا به مشتریان. این فعالیت‌ها تحت هر شرایطی انجام می‌شوند. در انتهای دیگر این درجه‌بندی، فعالیت‌های کاملاً فراغتی و اختیاری قرار دارند که مردم به آن‌ها علاقه‌مندند: پیاده‌روی در گردشگاه، سر پا ایستادن برای داشتن زاویه‌ی دید خوبی به شهر و مناظر شهری، نشستن برای لذت بردن از منظره و یا هوا ، دیدن فیلم و تئاتر ، شنیدن موسیقی ، دوچرخه سواری و ورزش کردن  ، اغلب جذاب‌ترین و محبوب‌ترین فعالیت‌های شهر به گروه فعالیت‌های اختیاری تعلق دارند که کیفیت مناسب شهر پیش‌نیاز آن‌هاست.


سنت در یک معنا در ارتباط با قوانین تکوینی است که از زمان خلقت در همه ابعاد تا کنون جریان دارد.در دیگر معنا سنت مربوط به رفتار، عقاید،آداب و رسوم، ارزشها و باورهای انسان بوده است.

نوع دیگر نگاه به سنت مربوط میشود به نگاه بدعت گرایان که هر چیز قبل از مدرن را کهنه و سنت و هر چیز تازه و بعد از آن را مدرن و نو می دانند. اما سنت در مفهوم دیگر آن به هر نوع آداب و رسوم، رفتار و عقاید و ارزش اشاره دارد که بر مبنای نیاز، به مرور زمان سنت جدید جای سنت قبلی را می گیرد و یا دچار تغییر و تحول می گردد.مثل مراسم چهارشنبه‌سوری یا سنت ازدواج. 

از طرفی علاوه بر مفهوم سنت، درک و برداشت ما از مفهوم زمان و معاصر بودگی در ارتباط با سنت میتواند راهگشا باشد:

از یک منظر نگاه ما به مفهوم فضازمان که حاصل ذهن و تخیل انسانهاست ، با هدف ایجاد نظم و ارتباط از طریق حواس به صورت خطی با محیط پیرامونش بوده است(زمان مطلق)

اما معماری و شهرسازی در مفهوم مطلق و نسبی فضا-زمان به روشهای متفاوت طراحی و ساخت منجر میشود. در مفهوم مطلق فضا و زمان شهر به عنوان یک موجودیت وجود دارد و هر چیزی مثل یک ماشین در زمان خاص اتفاق می افتد.اما در مفهوم نسبی فضازمان، توجه به رابطه درست بین افراد و محیط پیرامون بیش از تحمیل ایده های انتزاعی اهمیت پیدا می کند و زمان غیر قابل تفکیک به گذشته، حال و آینده میگردد.(زمان غیر خطی)


به این اعتبار گذشته در این مفهوم زمان حالی است که من هیچ وقت در آن نبوده ام.از طرفی معاصر بودگی هم به معنای اکنون و مسایل امروز و در زمان حال حضور داشتن نیست. هر آنچه در گذشته وجود داشته و تا اکنون نیز ادامه دارد و در آینده هم تاثیر آن ادامه خواهد یافت. معاصری از گذشته تا حال و آینده،حافظ و سعدی،نیچه و کانت،شیخ محمود شبستری و شیخ بهایی معاصرند.


با این خوانش آیا سنت نیز معاصر نخواهد بود؟

در حقیقت چیزی به عنوان سنت وجود ندارد چرا که اگر داشت ما هم آدمهای سنتی هستیم. با این برداشت از مفهوم سنت،اگر سنت بخشی از فرهنگ جامعه انسانی باشد می تواند همچون فرهنگ به عنوان کاتالیزور شناخت،حفاظت و انتقال میراث فرهنگی و هویت بخشی در ارتباط با مسایل روز و آینده راهگشا باشد.

دنیای امروز ما حاصل بازتعریف مفاهیم و ایده هاست و سنت نیز از این قاعده مستثنی نبوده است. بسیاری از مسایل زندگی انسان پاسخ آن در گذشته داده شده است و نیازی به تجربه دوباره آن نخواهد بود و با توجه به مفهوم مطلق و نسبی فضازمان عدم درک پیوستگی فضازمان در مفهوم نسبی آن یکی از دلایل تقابل بوده است در حقیقت و در واقع اصلا تقابلی وجود ندارد.

در واقع هر گونه تقابل و یا برداشت خطی از سنت در ماهیت انسان نسبت به دریافت اطلاعات (انتروپی) نهفته است چرا که هر تحلیل عقلایی تفسیری از یک نقطه نظر است اما به منظور مقابله با تاثیرات افتادن در دام چشم اندازی واحد، نیچه پیشنهاد می کند که ما بایستی تنوع چشم اندازها و تفاسیر موثر را در خدمت دانش بکار گیریم. این نوع نگاه به به تنوع چشم اندازها راه را برای پردازش اطلاعات (نگانتروپی) جهت رسیدن به آگاهی هموار خواهد نمود.

 از این منظر اگر گروهی سنت را ورای پرسش میدانند در همین نکته یعنی مقاومت در پردازش اطلاعات جدید یا مغایر با باورها و رفتار گروهی آنان بوده است.چرا که پردازش اطلاعات و عمل نگانتروپی متاثر و نتیجه رفتار و فعل انسان در طول زمان بوده است. لذا هر گونه اطلاعات جدید، مغایر با رفتارها،  عقاید و باورهایمان فاکتور گیری میشود و تنها اطلاعاتی پردازش میگردد که با باورهای ما در طول زمان همسو بوده باشد.


به عقیده نویسنده یک معماری بیشتر وجود ندارد که در فرآیند طراحی ،  حاصل معنا بخشی و شخصیت اثر در ارتباط با بستر و اهداف طراحی است .

دیدن نماهای رومی و افسوس خوردنم از این پدیده  من رو به یاد رقصهای مدرن کمپانی کلود گیت می اندازد .اخیرا اثری ماندگار از طراح این گروه لین هوای مین با هدف جستجوی هویت تایوانی که در دهه هفتاد تحت تاثیر فرهنگ چینی و ژاپنی بوده است  تصمیم می گیرد نمایشی طراحی کند که در عین حال که ریشه در فرهنگ تایوانی دارد اما بتواند با فرهنگهای دیگر نیز ارتباط برقرار کند. نام این نمایش آوازهای سرگشتگان برداشتی از رمان سیذارتا اثر هرمان هسه با این هدف که بتواند در کنار اون از آئینها و مناسک تایوانی هم الهام گرفته شود.جالب اینجاست که موسیقی این نمایش رو یک گروه آواز محلی گرجی اجرا می کند.اما در طول نمایش یک خصلت  بر همه چیز احاطه دارد . ماهیت تایوانی و شرقی اثر.

 

هدف نویسنده با مبنا قرار دادن تفکر انتقادی به جای نقد کردن آثار معماری ، نفی معماری با شکوه رومی نبوده و  امید دارد که با توجه و آگاهی از بستر طراحی و اهداف آن ، لایه های تاریخی و تاثیر گذار ، بررسی واقعیتها ی اجتماعی ، فرهنگی و جریان صحیح فکری مناسب درارتباط با مفاهیم  تاریخی و فرهنگی معاصر در فرآیند  برنامه ریزی شهری ،  طراحی  شهری و معماری باز تعریف و باز اندیشی صورت گیرد.

   

معماری رومی با شکوه و زیباست . سالها نمای رومی و هنر یونانی را به اشتباه یکی تصور می کردند. معماری رومی بر خلاف معبد یونانی ( که نمونه شاخص معماری یونان است) با یک نوع بنا شناخته نمیشود بلکه کثیری از انواع بناهاست که تا پیش از آن شناخته نمیشود ، کاخ معبد های مجلل ، گرمابه ، باسیلیکا ، آمفی تئاتر ، سیرک و معابد .

بناهای رومی علاوه بر تمایز و خصلتهای کاربردی که حاصل تکثر کارکردها و ساختارهای اجتماعی پیچیده بود دو عامل مهم در طرز استقرار و این تشخص فضائی موثر بوده است.

ویژگی اول اینکه بناهای رومی  بر اساس محور و ترکیب عناصر راست گوشه و مدور انتظام یافته اند و دومین ویژگی بارز معماری رومی تنوع در فضای داخلی همراه با فضای خارجی فعال بوده است.در واقع صفت اصلی معماری رومی فضائی بودن آن است ،  بر خلاف معماری کلاسیک یونان که مشخصه اصلی آن  مجسمه وار بودن بناها بوده است.

رومیان با عشق و علاقه ای که به استفاده از فضا برای بیان معمارانه داشتند بیش از هر چیزی به فضای داخلی و پیوستگی بنا با فضای شهر اهمیت می دادند. نمونه بارز آن باسیلیکاست که یک ضلع از فروم را تشکیل می داد .حتی این ویژگی در معابد رومی نیز که از محافظه کارانه ترین بناهای رومی است پیداست ، لذا محور معبد رومی به محور عرضی باسیلیکا متصل میشد .

خانه رومی و فضای اصلیش (آتریوم) محل ظهور فضا در معماری رومی است. خانه ای که مرکز گراست و بر اساس محور طولی از ورودی ، آغاز به باغ رواق دار و در انتها به جانب دیگر خانه ختم میشود. موقعیت محوری خانه رومی آنرا به بخشی از نظام جامع فضائی و با حضور آتریوم در مرکز ترکیبی از کارکردهای خصوصی و عمومی هم محصور است و هم در ارتباط با بیرون.

رومیان دوست داشتند نوعی تازه و نمادین از معماری داشته باشند و به تقلید محض از معماری یونان نمی پرداختند . در معماری رومی موضوعهای اصلی شامل معبر ، مرکز و حوزه ( تقسیمات شهری که حاصل شبکه ای از راههاست ) ، در همدیگر ادغام میشود که نتیجه آن شکل گیری شهر رومی  است.

رومیان شهرها را عالمهائی صغیر می پنداشتند و بنای منفرد را با الگوهای یکسان تکرار می کردند، رومیان معتقد بودند که باید بر وفق نقشه الهی زندگی کنند ، یعنی باید فعالانه در تاریخ مشارکت کنند. در واقع رومیان نظم و فعل آدمی را وجوه مختلف جریان واحد تاریخی می شمردند. تلقی تاریخ به منزله یکی از ابعاد اصلی وجود انسانی تبعا متضمن تفسیری تازه از خدایان است. خدایان رومیان اصالتا منتزع از ادراک نیروهای طبیعی و شخصیتهای انسان گونه نبودند ، بلکه آنان را چون واسطه ی جریان تاریخی و نمادهای وجوه گوناگون این جریان تلقی می کردند. (نوربرگ شولتز) 

پس این اشتباه محض است اگر تصور کنیم که معماری و معماران رومی صرفا در سازمان دهی فضای داخلی و بیرونی تبحر داشتند بلکه این نوع سازمان دهی ریشه در نگرش دینی جامعی داشت .

با توجه به مد شدن نماهای مثلا رومی که حتی در استفاده از عناصر معماری رومی هم بعضا اشتباه اجرا میشو د کدام عامل و نیرو در بستر طرح  منجر  به طراحی نمای رومی شده است ؟

 کدامین نگرش جامع از رابطه دین ، نقشه الهی و کدام جریان تاریخی در جامعه ایران ، اینگونه معماری و معماران را جایز می شمارد ؟

معماران رومی به دنبال شیوه ای  نوین  و نمادین ،  بدون تقلید  از فضا ی داخلی و در ارتباط با فضای شهر بودند .

اجرای نمای رومی در حال حاضر چه هدفی را دنبال می کند و در ارتباط با کدام اهداف کلان ، میا نه و خرد شهری شکل می گیرد؟  آیا کسانی که نمای رومی کار می کنند از ارزشها و ماهیت آن آگاه هستند ؟  می توانند در مورد فضا و سیر تحول آن در معماری رومی برای ما صحبت کنند؟

 
 تورج شش بلوکی  

خردادماه ۱۳۹۵


چکیده:

ساختارهای سرزنده یک موضوع جدید در معماری نیست و تحقیق پیرامون این بحث در ارتباط با فضای وجودی ، محیط پیرامونی ، انسان و فعالیت های انسانی به عنوان بخشی از یک کل واحد می پردازد.

 توجه به ساختار اتم ها و الکترون ها در فیزیک کوانتوم و شکل گیری ماده تا نظریه تاثیرپذیری گرانش زمین از کل هستی ارنست ماخ ، همه نشان از یک نظام  زنده و یکپارچه دارد که حیات هر شی از درون آن رشد کرده و ساختارش را به آرامی امتداد بخشیده و در نهایت به یک اثر واحد تبدیل می کندکه هر کدام به میزان های متفاوت واجد کیفیت حیات می باشند.در آثار مصنوع و انسان ساز هم این کیفیت وجود داشته و میزان آن متفاوت است.


کلمات کلیدی :

شهر انسانی ، فضای وجودی ، عناصر وکیفیتهای محیطی ، خصلت ها و فعالیتهای انسانی(فطری)، فن آوری ، الگوهای فرهنگی ، فضاهای سرزنده 


تورج شش بلوکی علمداری ،کارشناسی ناپیوسته معماری،09204117482،alamdaritoraj@gmail.com

مقدمه : 

آنچه که در یک اثر هنری اهمیت دارد پیام آن اثر است که حاصل فضای آن اثر هنری است ( فارغ از هر گونه جدائی شکل و محتوی).یک اثر معماری نیز بایستی دارای پیام ، هدف ، برنامه و چشم انداز باشد که حاصل فضای معمارانه خواهد بود.

در درون برخی از موضوعات معماری این پیام وجود دارد و فقط بایستی مسایل طرح را در ارتباط با فضای شهر و زندگی انسان در قالب یک سناریو طراحی ارائه نمود ، اما در برخی این اهداف با مطالعه ، پژوهش و تحقیق بدست می آیند .


سئوال بنیادین در خلق فضای معمارانه به این صورت مطرح می گردد :

آیا فضا وجود است یا وجود فضائی است؟ چنانچه فرض کنیم وجود انسان فضائی است می توان گفت که فضا نمود ی از مقاصد انسانی ، تخیلات ، تصویر ذهنی و باورهای ماست. بنابر این بایستی مناسبات فضائی را شناخت و  با زبان آن مقاصد و تصورات ذهنی را در قالب مفهوم فضا بیان نمود.


برداشتی که امروز از هنر داریم نسبت به گذشته متفاوت است. مثلا هنر  صرفا به معنای ادراک حسی کانت مد نظر نیست بلکه هنر به معنای آشکارگی مناسبات هستی ، امکانات زندگی و تجربه ای متفاوت داشتن از زندگی است .


بنابر این آثاری که بتوانند شرایط زندگی انسان را برای زندگی و درک بهتر از زندگی فراهم نمایند دارای ویژگی یک اثر هنری می تواند باشد.


تمام ساختارهایی که در طبیعت وجود دارند به شدت واجد کیفیت حیات می باشند. مثل دریاچه طبیعی در دل کوهستان و یا سرزندگی موج های کنار ساحل دریا ، اما در آثار مصنوع انسان ساز همانند دریاچه مصنوعی یک پارک و یا سرزمین موج های آبی به یک نسبت واجد این کیفیت نبوده  و میزان آن متفاوت است.

 همه فرایندهایی که طبیعت را می سازند شامل آن چیزی که در فیزیک، شیمی، زیست شناسی، زمین شناسی و هیدرودینامیک می شناسیم در آفرینش آثار انسان ساخت و مصنوع نیز مورد استفاده قرار می گیرد که شناخت آنها حاصل تلاش انسان از دنیای اطراف خود از گذشته تا به  امروز بوده است.

ساختارهای سرزنده در معماری 

انسان با رشد تصویر ذهنی خود در ارتباط با  هستی و گسترش نیازهایش، دانش خود را در قالب علم ، فلسفه، رفتار شناسی، هنر، ادبیات، تاریخ و . رشد داده و معماری هم تحت تاثیر این رشد در زمان های مختلف  به حرکت و رشد خود ادامه داده است.

اثر معماری در گذشته حاصل تصویر ذهنی معمار ، متناسب با بستر طرح ، تاثیر عناصر محیطی، خصلتهای انسانی ، نیازهای فیزیکی و روحی در فرایند طراحی تا ساخت بوده که در جریان این فرایند فاقد فناوری انسان معاصر  بوده است . معمار ایرانی در گذشته با مطالعه ، شناخت و آگاهی از شرایط موجود ، از زمان آماده شدن طرح تا پیاده کردن آن روی زمین، فراهم کردن مصالح متناسب با شرایط بستر و اقلیم با دستان توانای خود ، اثر معماری را به انجام می رساند اما با همه کاستی ها و دشواری های آن  بهترین راه حل را انتخاب می کرد و اثر معمارانه خود رادر امتداد با طبیعت و ساختارش رشد میداد و برای  پاسخد هی به فعالیتهای انسانی در بناهای مهم خدمات شهری مناسبی را در نظر می گرفت مثل میدان نقش جهان وگنجعلی خان کرمان که شامل فضای زندگی در مقیاس انسان ، فضای شهری و ساختمانها بوده است و یا راسته بازار وکیل به عنوان محور مرکزی عبور و مرور انسانی شرایط داد و ستد ، انجام فعالیتهای ضروری روزمره ، فضای مساعد فعالیتهای فراغتی و تفریحی و در نهایت فعالیتهای اجتماعی را برای مردم فراهم می نمود .

از طرفی همه این شرایط مناسب زندگی در تراز چشم انسان و متناسب با خصلتهای انسانی بوده است . 


اما نکته ای که باید در اینجا به آن اشاره کرد :

زمانی که از گذشته صحبت میشه منظور استفاده عینی و ظاهری عناصر معماری نیست بلکه درک فضای وجودی و تصویر ذهنی و تخیلات گذشتگان در ارتباط با زندگی ، فضا و ساختن مورد نظر می باشد 

فلسفه امروز در مقایسه با  هندسه اقلیدسی دکارت و ادراک حسی کانت نیز دچار تغییر و باز تعریف شده است .در واقع گذشته هم دچار تغییر شده است . مثلا با درک مفهوم هندسه ارگانیک دیگر فضا ی معمارانه در چارچوب یک هندسه مشخص اقلیدسی قابل ارائه نخواهد بود و برای درک زیبائی نیز به منطق و علم زیبائی شناسی کانت نمی توان استناد کرد چرا که اثر معماری و هنری خود شکل و ساختار معنائی خود را تعریف می کند.

اما در ارتباط با خصوصیات انسانی مثلا در معماری کلیساهای گوتیک با توجه به خصلتهای فطری وانسانی، اهمیت  مسیر و هدف با طراحی جداره های بلند و استفاده از نور ، هدف خود را که  شاخص کردن محراب و حس پرواز بوده است را به خوبی القاء کرده است.

اما نگاه مکانیکی وماشینی به انسان بدون در نظر گرفتن این خصلت ها  در چند قرن اخیر مسیر اصلی ساخت و ساز را به صورتی ماشین محور و غیر زنده شکل داده است. 

جالب است که تمام فرایند هایی که طبیعت را می سازند شامل آنچه که در علوم می شناسیم همگی فرایندهای بشدت زنده اند و جامعه سنتی هیچگاه در تقابل با فرآیندهای زنده قرار نگرفت با اینکه سرشار از فرایندهای ساخت بشر بوده است.

شاید این تصور به وجود آید که منظور از رسیدن به یک ساختار سر زنده استفاده سطحی و عینی از معماری سنتی است. این درست نیست ،آنچه که اهمیت دارد شناخت ارزش ها و مصادیق  معماری و تاثیر آنها در مفهوم فضا در قالب اندیشه و فلسفه معماری ایرانی که ماهیت  آن در بداهه نواختن است. زیرا کاربرد سطحی و عینی از سنت باعث مرگ آن و از بین رفتن خلاقیت خواهد بود.

 معماران در گذشته با آن همه هوش و خلاقیت اگر درک ، امکانات و فن آوری امروزی را داشتند به همان خوبی گذشته به خلق آثار خود دست می زدند .

سرزنده بودن فضاهای انسانی در همه ابعاد فضای شهری و معمارانه و زندگی انسان وجود دارد مثل خاطرات کودکی در خانه مادر بزرگ، فضای خاطره انگیز یک قطعه شعر، موسیقی، فیلم و یا یک فضای شهری در مقیاس انسانی و یا یک میز چوبی قهوه ای کهنه با گلدان آبی روی آن با یک فنجان قهوه در یک روز بارانی در  کنار پنجره رو به کوهستان.


به دلایلی که گفته شد یا به طور کلی جامعه انسانی صنعتی با تصور اینکه صنعتی شدن و مدرن بودن تمام شرایط لازم زندگی را فراهم می کند به مرور تجربه هزاران ساله خود را فراموش می کند غافل از اینکه انسان نیازهای دائمی و انسانی خود را دارد و تمام آن تجربیات پاسخگوی آنها بوده است.البته انسان با گذشت زمان نیازهای تازه ای پیدا می کند که در تعامل با تجربیات گذشته و فناوری می توانند مکمل هم عمل نمایند.

  در سال های اخیر کمتر شاهد آفرینش ساختارهای سرزنده بوده ایم و برای بیان آن از یک مثال انسانی شروع میکنم:

 امروزه هر عمل مکانیکی حتی اگر برای رفع نیازهای انسانی باشد همانند ماشین ها که برای اهداف خاصی طراحی میشوند هدف محور می باشد . برای مثال اگر به کسی نیاز داریم و سعی کنیم به خاطر آن نیاز به او مهربانی کنیم ،این مهربانی یک عمل مکانیکی محسوب میشود مثل احترام به رئیس برای حفظ موقعیت شغلی ، حقوق و دستمزد یا احترام به استاد برای کسب نمره قبولی و. کاری که یک ماشین هم قادر به انجام آن می باشد.

اما وقتی انسان بر اساس فضای وجودی ،شناخت ،آگاهی ، ایدئولوژی و تصورات ذهنی خود نسبت به دنیا ، محیط و انسانها به دیگران محبت می کند حاصل این مهربانی انسانیت انسان خواهد بود . توجه به این نکته در آفرینش ساختارهای سزنده به عنوان یکی از اصول اساسی همواره مورد توجه می باشد .


ساختارهای سرزنده همچون ابزار طراحی در معماری 

 سه اصل اساسی یا سه تئوری اساسی در ساختارهای زنده شامل فضای وجودی ، محیط پیرامونی ، فعالیتهای انسای و خصلتهای فطری مبنای آفرینش فضای زندگی انسانی است.

در واقع فضا مقوله اصلی سوگیری نیست و هر گونه سو گیری نمود مقاصد انسانی است پاسخ به این سئوال که آیا فضا وجود است یا وجود فضائیست مفهوم فضا را دگرگون می کند . بنابر این بایستی مناسبات فضائی را شناخت و مقاصد انسانی را در قالب مفهوم فضا بیان نمود .

علاوه بر تاکید بر رابطه انسان و محیط ، برنامه ، پیام ، چشم انداز و هدف گذاری در فرآیند طراحی در  سه لایه و سه سطح مد نظر می باشد . هر لایه سه سطح دارد .لایه اول مطالعات شهرسازی که چشم اندازهای کلی در قالب اهداف مشخص در سه سطح یا مقیاس کلان ، میانه و خرد  مورد نظر قرار می دهد

لایه دوم و لایه سوم در کنار هم قرار می گیرند که شامل مطالعات طراحی شهری و معماری در سه سطح کلان ، میانه و خرد  نیز مد نظر می باشد.

مقیاس کلان در هر لایه به اهداف کلی می پردازد در حالی که در مقیاس میانه و خرد سناریو طراحی و روشهای عملی آن در مقیاس و در تراز چشم انسان مد نظر می باشد. 

و در نهایت شناخت نیازها و خصلتهای انسانی است که با فراهم نمودن عناصر و کیفیتها و ایجاد شرایط مساعد حضور و فعالیت به آن دست می یابیم. 

معمار معاصر بایستی مثل یک موسیقیدان در لحظه نواختن اثری موسیقیایی تصویر ذهنی و احساسات درونی خود را به تصویر کشد به صورتی که در آن لحظه به نت ها، سکوت و ضرب آهنگ توجهی ندارد بر خلاف آن یک نوازنده مبتدی به تنها چیزی که فکر می کند نواختن صحیح نتها و ریتم می باشد مثل یک ربات که صرفا یک عمل مکانیکی را انجام می دهد و آنچه که می نوازد فاقد احساس و تصویر ذهنی است.

معمار خلاق نیز در فرآیند آفرینش اثر معماری بایستی تصویر ذهنی خود را به نمایش بگذارد . این تصویر در فرآیند طراحی تا ساختن ، در سایه شناخت و آگاهی معمار در ارتباط با کلیت واحد ، فضای وجودی، عناصر محیطی و ساختار های آن در ارتباط با فعالیتهای انسانی درگذشته ، حال و آینده شکل گرفته ، رشد می کند وامتداد می یابد و در نهایت دچار دگردیسی شده و تبدیل به یک اثر واحد میشود .


نتیجه :

تعامل فرم و زندگی به عنوان یک پیش فرض اساسی در معماری مورد توجه می باشد که در آن ابتدا زندگی بعد فضا و در نهایت عمل ساختن انجام می گردد.

ساختارهای زنده در معماری می تواند با اتصال به الگوهای فرهنگی، تاریخ هنر و فلسفه ، علوم تجربی و انسانی   و تجربیات هزاران ساله بشر در تعامل با فن آوری و دانش روز ، مد نظر قرار گیرد . 

توجه به محیط جاندار و بی جان به مثابه یک کلیت واحد در ارتباط با کل هستی و انسان مورد توجه می باشد .

توجه به عناصر و کیفیت های محیطی ، تصویر ذهنی و فعالیتها ی انسانی بر مبنای آگاهی و شناخت و کاربرد  دانش و فن آوری روز  در تامین نیاز های انسانی می تواند به عنوان ابزاری در جهت شخصیت بخشیدن به اثر معمارانه در ارتباط با شهر و فضای شهری مورد توجه قرار بگیرد.

سناریو طراحی ، ارائه الگو های معماری و طراحی شهری بر مبنای واقعیت ها و تجربیات موجود و گذشته ، در فرآیند معماری  منجر به ایجاد مکان های ماندگار در فضای شهری و ذهن انسان می گردد .


CONCLUSION:

The interaction between form and life is viewed in architecture as a basic assumption, in which life comes first, then there is the space, and finally the work of construction is carried out. 

Being connected with cultural, artistic and historical patterns as well as those of experimental science, humanities, philosophy, and thousands of years of human experience, vibrant (animate) structures in architecture are considered in interaction with modern technology, philosophy, and knowledge. 

Paying attention to both the animate and inanimate environments, as a single entity in connection with the entire universe and the man, is the target of attention.  

The scenario of designing, offering architectural patterns, and doing urban design on the basis of realities and experiences of the past and present is one of the attitudes of the architectural process that results in the creation of lasting places in urban space and the human mind.

Paying attention to environmental elements and qualities, mental images of man, human activities based on awareness and understanding, and application of science and technology of the day to meet human needs can be considered as a means to characterize works of architecture in connection with cities and urban spaces.  


منابع : 
-الکساندر،کریستوفر،(1390)،سرشت نظم جلد اول و دوم پدیده حیات،رضا سیروس صبری،علی اکبری،انتشارات پرهام نقش،تهران.
-الکساندر،کریستوفر،(1381)،معماری و راز جاودانگی راه بی زمان ساختن،مهرداد قیومی بید هندی،مرکز چاپ و انتشارات دانشگاه شهید بهشتی،تهران.
-بنتلی،این،(1382)،محیط های پاسخده،مصطفی بهزادفر،انتشارات دانشگاه علم و صنعت ایران،تهران.
-لینچ،کوین،(1390)،سیمای شهر،منوچهر مزینی،انتشارات دانشگاه تهران،تهران.
-نوربرگ شولتز،کریستین،(1393)،وجود فضاهای معماری،ویدا نوروز برازجانی،انتشارات پرهام نقش،تهران.
-گل،یان،(1392)،شهر انسانی ، دکتر علی غفاری ، انتشارات علم معمار،تهران.


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

طراحی ویلا شامپوی گانودرما آهنگهای نوستالژی روزنامه وبلاگ تستی آسانبر کٌرد صنعت وقتی که عشق سر قدم باشد دیوارپوش دکوراتیو ریست‌دانلود | Resetdl نـِدا نهـضــتِ دخترانِ امام